تابستان سال ۵۶ بود. وقتی به سوریه رفتیم دران ازدحام عجیب ایرانی و عرب ومبارزین فلسطینی با ان چپیه های مرموز در یافتم که اتفاقی افتاده است.احساس کردم که دیگر پدر مسافرت نیست،بیمارستان نیست،زندان نیست و احتمالا دیگر نخواهد امد.
از مادرم که ان روزها یک قهرمان دردمند بود و سعی میکرد مرا کمتر ببیند پرسیدم :بابا کجاست؟مسافرت است؟ گفت: آره!
گفتم:بیمارستان است؟ گفت:آره!
با ذهن کودکانه ام حقیقت دردناک پشت این دروغ را در یافتم.کاغذی خواستم با مدادی که یکی از دوستان به من داد.بابا علی را کشیدم،کله اش را با چند عدد مو بر ان و دهان و چشمان همیشه خندانش را.در حرم حضرت زینب (ع) به من گفتند آن چمدان چوبی پدرت است روی آن بگذار.رفتم و گذاشتم...
مردم گریستند،فهمیدم چه شده.دیگر از کسی نپرسیدم و تا سالها نخواستم بپرسم.فقط یک بار خواهرم ،سارا گفته بود:بعضی ها همیشه هستند هر چند با ما نباشند...
همین کافی بود،چون بابا علی همیشه بود!**
خورشید خاوران هر بامداد به جستجوی تو بیدار میشود
و شامگاه چون از فراز دمشق میگذرد
تا در نیلی ابهای مدیترانه به خواب رود
با چشم اشتیاق تو تا واپسین فروغ
به ایران نگاه میکند از دور
و موج های ساحل دریای شام
به نجوای جاودانه ی محزونشان
قصه ی خونین دریایی را حکایت میکند
کان سوی تر درون تیره ی خاک ارمیده است.
۲۹ خرداد،سی و یکمین سالگرد عروج جاودانه ی مردی از جنس آرامش کویر
تلاطم دریا و صداقت و یکرنگی آسمان،
دکتر علی شریعتی
روحش شاد و یادش همیشه در قلبهایمان جاودان.
* شمع نام مستعار دکتر شریعتی است که خودش به کار میبرده .حروف اول کلمات علی.مزینانی.شریعتی.
**به نقل از کتاب طرحی از یک زندگی نوشته ی دکتر پوران شریعت رضوی،همسر مرحوم شریعتی از زبان مونا دختر کوچک دکتر.
اگر به گفته خدا عمل کنیم
اگر به گفته خدا به علم دین رجوع کنیم
دوباره غرب وازده به ما رجوع می کند
که کام تلخ خویش را زجام شهد پر کند
خدایش رحمت کناد...
سلام عزیزم
همانطور که نوشتی بعضی ها نیستند اما همیشه هستند مثل یک فرشته با ما هستند حتی اگر چمدان چوبیشون دیگه پوسیده باشه...
دکتر علی شریعتی به گردن همه کسانی که توفیق خوندن آثارشو داشتند حق داره.
هبوط
کویر
فاطمه
و...
خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز
چگونه مردن را خود خواهم آموخت